نمونه اختلال دوقطبی یا نوسان در شرایط خلقی
اختلال دوقطبی چیست؟
در اختلال دوقطبی اختلال شیدایی-افسردگی خلق بیمار دچار نوسانات شدیدی می شود وارتباطی بین خلق بیمار و آنچه که واقعا در زندگی بیمار رخ می دهد وجود ندارد. سیر بیمار ی بدین نحو است که به طور یک در میان ، ولی نامنظم، یک مدت فرد دچار سرخوشی وفعالیت زیاد بدون توجیه است.
اختلال دوقطبی سبب نوسانات خلقی شدید از حالت های خلق خیلی بالا و یا تحریک پذیر به حالت های غمگینی وناامیدی و برگشت مجدد می شود که اغلب بین این دوره ها دوره هایی از خلق عادی وجود دارد. نشانه های دوره شیدایی عبارتند از: افزایش انرژی و میزان فعالیت و حالت بیقراری، احساس نشاط شدید همراه با خودبزرگ بینی، تحریک پذیری مفرط،صحبت کردن با سرعت خیلی زیاد و عدم تمرکز بر روی یک موضوع، حوا سپرتی و عدم تمرکز، کاهش نیاز به خواب، قضاوت ضعیف ولخرجی، افزایش تمایلات جنسی،سوءمصرف الکل و داروها، رفتارهای اغواگرانه و پرخاشگرانه و … در حدود یک درصد از جمعیت بالای ۱۸ سال در کل دنیا به این اختلال دچار می شوند.
انواع اختلال دوقطبی چیست؟
چند نوع اختلال دوقطبی وجود دارند که عبارت است از اختلال دوقطبی نوع اول شامل وجود رفتارهای نامنظم و شدید در دورههایی که تقریباً یک هفته طول میکشد تاجاییکه نیازمند مراقبت پزشکی است و دورههای افول شدید که حداقل تا دو هفته ادامه دارد، اختلال دوقطبی نوع دوم که با هیجانات بالا و پایین نامنظمی همراه است، اما بهاندازه نوع اول شدت ندارد و چرخه دمدمی مزاجی که شامل بروز رفتارهای شیدایی و افسردگی است و در بزرگسالان دو سال و در کودکان و نوجوانان یک سال طول میکشد.
هر یک از این انواع میتوانند با مصرف مواد مخدر و الکل به چندین بخش تقسیم شود؛ زنان بیشتر تحتتأثیر تغییرات خلقی فصلی قرار میگیرند و به اختلال دوقطبی نوع دوم مبتلا میشوند، آنها با ترکیبی از مشکلات سلامتی و روانی در کنار هم دست و پنجه نرم میکنند که میتواند شامل اختلالات تیروئید، میگرن و اختلالات اضطرابی باشد، اما زنان سریعتر از مردان از دوره افسردگی عبور میکنند.
بهترین روش درمان اختلال دوقطبی چیست؟
همانند سایر اختلالات روانپزشکی اختلال دو قطبی نیز به درمان چند بُعدی نیاز دارد. قدم اول درمان، درمان های زیستی مثل دارو و تحریک مغناطیسی مغز می باشد. هم دارو و هم تحریک مغناطیسی مغز می تواند برای این اختلال به تنهایی موثر باشد، بخصوص داروها، اما بهترین حالت تلفیق و استفاده هر دو درکنار همدیگر هست.داورها معمولاً حداقل ۳ الی ۴ هفته زمان می برد که اولین اثرات خود را در بهبودی نشان دهند ولی استفاده همزمان از تحریک مغناطیسی مغز می تواند روند درمان مراجع را تسریع کند. داروها معمولاً حداقل برای ۶ ماه و عمدتاً برای مدت زمان بیشتر باید استفاده شوند، اما با اجرای تحریک مغناطیسی مغز معمولاً این دوره نیز کاهش می یابد. متاسفانه داروها علی رغم فواید قابل توجهی که برای مراجع دارند، عوارض جانبی دارند که برای برخی از بیماران می تواند ناخوشایند باشد از این رو درمان مکمل می تواند بهترین انتخاب برای شروع درمان این بیماری باشد.
در مرحله بعدی درمان که داروها و تحریک مغناطیسی مغز اثر گذاشتند استفاده از روان درمانی یا آموزش روانی می تواند برای مراجع بسیار مفید باشد.استفاده از روان درمانی باعث می شود که فرد تبدیل به مصرف کننده دائم داروها نشود و همچنین بیماری وی عود نکند.
نوسان در شرایط خلقی
از وقتی به یاد داشتم، همیشه وضعیتم در نوسان بود. دیگران می گفتند آدم مودی و غیر قابل پیش بینی هستم. دوره هایی بود که در آنها حوصله هیچ چیز و هیچ کس را نداشتم. خلقم افت می کرد، دائما در خودم بودم و به شدت گریه می کردم. احساس می کردم بی ارزش ترین موجود روی زمین هستم و خودم را بابت اشتباهات و خطاهای گذشته ام سرزنش می کردم. در این دوره ها هیچ چیزی برایم لذتبخش و راضی کننده نبود، حتی کارها و فعالیت هایی که قبلا خوشحالم می کرد و خودم سراغشان می رفتم. وقتی دوستانم اصرار می کردند با آنها بیرون بروم یا خانواده از من می خواست در مهمانی ها شرکت کنم، معمولا درخواستشان را رد می کردم، چون نه حوصله کافی برای معاشرت داشتم، نه انرژی لازم برای صحبت کردن و خندیدن و دور هم بودن. گاهی پیش می آمد که بخاطر بی حوصلگی و نداشتن انرژی، کارهای روزانه ام مثل رفتن به دانشگاه، مرتب کردن اتاقم و حتی حمام کردن را هم به سختی انجام می دادم. این دوره ها زجرآورترین زمان هایی بود که در زندگیم سپری می کردم.
اما در مقابل، دوره هایی هم بود که شادی و سرخوشی زیادی را تجربه می کردم، به طوری که گاهی باعث تعجب دیگران می شد. آنقدر انرژی بالایی داشتم که یک شبانه روز یا حتی بیشتر نمی خوابیدم یا استراحت کمی می کردم و با وجودی که طی روز فعالیت زیادی هم داشتم، احساس خستگی و نیاز به خواب نمی کردم. دائم در ذهنم برنامه های بلندمدت می ریختم و در بازه های زمانی کوتاهی که مشخص می کردم، تصمیم داشتم آنها را محقق کنم. گاهی آنقدر حرّاف می شدم و راجع به موضوعات مختلف صحبت می کردم که پدر و مادر یا دوستانم از این رفتارم شکایت می کردند. گاهی نیز احساس می کردم کنترلی روی خودم ندارم، شدیدا تحریک پذیر و عصبی می شدم و شدت این عصبانیت به قدری بالا می رفت که منجر به پرخاشگری کلامی و حتی فیزیکی می شد. چندین بار پیش آمد که رفتارهای خطرناک یا تکانشی (بدون فکر قبلی) از من سر زد. مثلا چندبار بدون اینکه گواهینامه داشته باشم، با ماشین پدرم مسافتی طولانی را رانندگی کردم یا به خاطر می آورم که همیشه مادرم به من می گفت بعضی اوقات ولخرج می شوم و خریدهای غیرضروری انجام می دهم.

این حالت های بی ثباتی بخصوص از شروع دوره نوجوانی ام بیشتر و آزاردهنده تر شده بود. اوایل فکر می کردم همه افراد این بی ثباتی و نوسان در وضعیت خلقی را دارند، ولی وقتی چندین بار افراد مختلف در مورد نامناسب بودن رفتارهایم به من تذکر دادند یا اینکه در ارتباط با دیگران دچار مشکل شدم، فکر کردم شاید مشکلی هست که لازم است برطرف شود.
به پیشنهاد یکی از دوستانم به کلینیک روانشناسی آتیه رفتم. بعد از پرسیدن علت مراجعه و گرفتن شرح حال از من در جلسه کمیسیون تشخیص، روانپزشک حاضر در جلسه توضیح داد که نوسان در شرایط خلقی برای همه افراد امری طبیعی است، اما با توجه به شدتی که در من وجود دارد و دوره هایی که متناوبا تکرار می شوند، من به اختلال دوقطبی مبتلا هستم. برای درمان این اختلال راهکارهای مختلفی از جمله دارودرمانی، روان درمانی و استفاده از درمان های تکنولوژیک (TMS) وجود دارد که با توجه به شرایط من، دکتر تعدادی دارو برای تثبیت وضعیت خلقی ام تجویز کرد و برای دریافت جلسات روان درمانی و TMS مرا به مدیر بخش خلقی ارجاع داد.
در آن قسمت، مدیر بخش در مورد اختلال دوقطبی توضیحات بیشتری به من داد و در ادامه درمان هایی که بتواند تاثیر مثبتی روی علایمم داشته باشند، به من معرفی کردند. ایشان درمورد درمان TMS توضیح دادند و گفتند که در این درمان، روی امواج مغزی من که دچار کم کاری یا پرکاری شده اند کار می کند و این بدکارکردی ها را تنظیم می کند. ایشان در کنار درمان TMS توصیه کردند که حتما جلسات هفتگی روان درمانی را برای پیشبرد سریع تر درمان آغاز کنم تا در این جلسات یاد بگیرم که چگونه هیجان هایم را کنترل و مدیریت کنم و بتوانم ریشه به وجود آمدن نوسانات خلقی یا هر علامت دیگری را با کمک روان درمانگر از بین ببرم. مدیر کلینیک این امیدواری را به من دادند که ترکیب دارودرمانی، TMS و روان درمانی می تواند اثرات سریع تر و پایدارتری نسبت به دریافت یک یا دو درمان داشته باشد.
جلسات درمانی را آغاز کردم. در جلسات TMS بیشتر روی نوسانات خلقی ام کار می شد و سعی بر این بود تا این نوسانات کمتر شود و وضعیتم به یک ثبات نسبی برسد. در جلسات روان درمانی نیز، درمانگرم تلاش می کرد از طریق اطلاعات و تاریخچه ای که از خودم به او ارائه می دادم، علل احتمالی این نوسانات خلقی را پیدا کند و شرایطی که در آنها این نوسانات تشدید یا کمتر می شد بررسی کند. با پیش رفتن جلسات درمانی، احساس آرامشم بیشتر شده بود، کمتر تحریک پذیر می شدم و از کوره در می رفتم و مانند سابق غمگینی شدید یا گریه های بی مورد نداشتم. گاهی احساس می کردم انرژی ام کمتر از سابق شده است، اما طبق توضیحی که درمانگرم به من داد متوجه شدم به علت اینکه قبلا حالت های انرژی بسیار بالا را تجربه کرده ام، الان این احساس را دارم که انرژی ام افت پیدا کرده است. معمولا در جمع ها و مهمانی ها شرکت می کردم و کناره گیری ام خیلی کمتر شده بود. بعد از اتمام دوره درمان TMS، متخصصین آتیه به من پیشنهاد دادند که روان درمانی را ادامه دهم و درمان TMS را نیز در ماه های آینده به صورت متناوب برای جلوگیری از علایم عود بیماری ام داشته باشم.
نظر مدیر کلینیک:
این مراجع با شکایت از نوسانات خلقی دوره ای به کلینیک آتیه مراجعه کرد. زمانی که ایشان را ویزیت کردم، در فاز افسردگی قرار داشت و علائمی همچون غمگینی، گریه های مکرر، کناره گیری از جمع و بی حوصلگی را تجربه می کرد. بعد از ویزیت مراجع و برطبق تشخیصی که دریافت کرده بود، جلسات TMS و تعدادی جلسه روان درمانی برایشان در نظر گرفتم. حین درمان شرایط و علایم ایشان چک می شد و اگر نیاز به تغییر در پروتکل TMS بود، اعمال می شد. اگر نیاز به چک شدن توسط روانپزشک نیز وجود داشت، ایشان را به روانپزشک ارجاع می دادم. بعد از انجام و اتمام جلسات TMS تا اندازه زیادی علایم افسردگی از قبیل انرژی پایین، بی حوصلگی، غمگینی و بی لذتی کمتر شده بود. در بازه درمانی TMS، نوسانات خلقی مراجع کمتر و با شدت پایین تر تجربه شده بود. با این حال، یکسری از علایم از قبیل نوسانات گهگاهی خلق و یا تکانشگری هنوز تاحدی وجود داشت که نیاز به ادامه جلسات روان درمانی برای برطرف شدن کامل علایم بود.
نتایج تست های انتهای درمان در مقایسه با تست های ابتدایی تغییر محسوسی را در شرایط خلقی و بخصوص نوسانات خلقی مراجع نشان می داد. نقشه مغزی انتهایی نیز حاکی از نرمال تر شدن موج افسردگی (آلفا) بود. در جلسه پایانی علاوه بر توضیح تست و نقشه مغزی به مراجع، به ایشان توضیح داده شد که جلسات TMS را برای جلوگیری از علایم عود بیماری در ماه های آینده پیگیری کند و تمام علایم تجربه شده را هر ماه یا به صورت دوماهه با متخصص مربوطه یا با خودم از طریق تماس های تلفنی که با ایشان برقرار می گردد، در میان بگذارد.
تست افسردگی همیلتون (قبل از درمان): 29 (شدید) تست افسردگی همیلتون (بعد از درمان): 16 (خفیف)
تست اضطراب همیلتون (قبل از درمان): 39 (شدید) تست اضطراب همیلتون (بعد از درمان): 12 (خفیف)